یک نفس . . .
یک نفس مانده به باران امید
یک قدم مانده به حیرانی خاک
دو قدم مانده به زیبایی یاس
اندکی مانده به تکرار صدا.
شبی آهسته به دنبال توام
تو کجای دل تنهای منی
من به اندازه ی دنیای توام
تو به اندازه ی غم های منی.
خاطره صف کشد از سایه ی عمر،
تا خیال من آسوده خیال
من به دنبال تو پر خواهم زد
تا رسد زمزمه ی مبهم عشق
تا به یغما برد آن فرض محال .
به تماشای جهان رفته دلم
تا سزاوار توباشد شب پاک
یک نفس مانده به تنهایی من
دو قدم مانده به حیرانی خاک.
اندکی مانده به ذوق ابدی
نفسی مانده زمستانی وسرد،
شورش وشوره ی عشق
روبه رو با نفس حادثه ها.
همچنان از غم خود می گویم
روی تابوت سفید ، روی این بخت سیاه
وکسی نیست بگوید سخنی
که غمین شد همه ی حادثه ها
وکسی نیست که پیدا کند آواز درون
وکسی نیست که در آبادی غربت ،
نگاهی بکند
روی این قصه ی تلخ وابدی.
یک نفس مانده به شیدایی شعر
نفسی مانده به آوای دلم.
حسن خلجی
90-8-23
شعرهای حسن خلجی...برچسب : نویسنده : hassankhalajio بازدید : 333